انتخاب نیوز

سیاسی انتخابات طیف های سیاسی

انتخاب نیوز

سیاسی انتخابات طیف های سیاسی

بازخوانی پرونده قتل های زنجیره ای

 درسته که موضوع قتل های زنجیره ایموضوع بسیار قدیمی هستش ولی شناخت این موضوع و بازیگرانش به بینش سیاسی همه کمک می کنه.ضمن اینکه موضوع بسیار جالب توجهی هم هست.

من خودم تا به حال چندین بار از زبان چندین نفر و سایت های مختلف در این مورد تحقیق کرده ام  ولی نمی دانم واقعا حق با کیه و کی راست میگه ولی توی این پست مقالاتی از هر دو جناح دارم که اگه بخواهید می تونید ادامه مطلب را بخوانبد.و قضاوت کنید کدوم جناح کمتر دروغ میگه 

 

عنوان مقالات: 

 

قتل‌های زنجیره‌ای به روایت دوم خردادیها   

ناگفته ها پیرامون قتلهای زنجیره ای  سخنرانی حجت الاسلام حسینیان  

لیلاج بازنده(روایت اصلاح طلبان) 

 

 

لطفا نظر یادتون نره

قتل‌های زنجیره‌ای به روایت دوم خردادیها   
سرآغاز
اواخر آبان ۷۷، بیانیه‌ای با فکس برای برخی نشریات ارسال شد. در آن بیانیه با طرح نام ۳۵ چهرهٔ سیاسی و ادبی، از آنان به‌عنوان افراد معاند و ضد انقلاب نام برده شده بود. نویسندگان این بیانیه تأکید کرده بودند که این افراد، به‌زودی کشته خواهند شد و به سزای اعمال خود خواهند رسید.


موسوی شیرازی
مصطفی موسوی (موسوی شیرازی) معروف به کاظمی (سید مصطفی کاظمی) متولد استان فارس است و از ابتدای تشکیل، در اطلاعات سپاه بود و و در آن زمان به ارتباط با حسین‌علی منتظری، هادی و مهدی هاشمی متهم بود.


منصب‌ها
بعد از تشکیل وزارت اطلاعات و اداره کل اطلاعات استان فارس ، وی به عنوان مسؤول اداره کل اطلاعات استان فارس انتخاب شد. به خاطر درگیری بین او و امام جمعه شیراز، ناچار شدند وی را از شیراز به تهران منتقل کنند.


انتخابات ۷۶
در جریان انتخابات ۷۶ به شدت از محمد خاتمی حمایت ‏کرد. او برای معاونت امنیت هم از طرف ریاست جمهوری وقت، به دری نجف آبادی (وزیر اطلاعات وقت) پیشنهاد شده بود ولی به دلایل مختلف پذیرفته نشد و در نهایت به عنوان جانشین معاون امنیت منصوب شد.


قبل از شروع قتل‌ها
مدتی قبل از شروع قتل‌های زنجیره‌ای، او نزد خاتمی می‏رود، و اعلام میدارد که :
در وزارت اطلاعات سناریویی در حال تدوین است و می‏خواهند عده‏ای را به قتل برسانند تا باعث سقوط دولت شما بشود.
    

شروع قتل ها
داریوش فروهر (رهبر حزب ملت ایران) و همسرش پروانه اسکندری عصر ۱ آذر سال ۱۳۷۷ در منزل شخصیشان واقع در محله فخرآباد تهران با ضربات چاقو به قتل رسیدند. چندی بعد نیز در روزهای ۱۲ و ۱۸ آذر، جسدهای دو نویسنده دیگر محمد مختاری و محمدجعفر پوینده کشف شد. بلافاصله بعد از آن قتل‏های دیگری هم به وقوع پیوست.
محمد خاتمی رئیس جمهوری اسلامی وقت این قتل‌ها را محکوم کرد و نفرت انگیز خواند. دیگر مسؤولین نیز موضع‏گیری کردند. محمد رضا خاتمی، دبیرکل جبههٔ مشارکت ایران در یک سخنرانی از انجام ۸۰ قتل توسط قاتلان سخن گفت. وی هیچگاه چگونگی دستیابی اش به این اطلاعات را روشن نساخت .


ادعای مصطفی موسوی
بعد از به اوج خود رسیدن قتل‏ها، موسوی به دفتر رئیس جمهور رفته و اعتراف می‌کند که قتل‌ها توسط او انجام گرفته‌است. پس از مدتی بی توجهی به او با اصرار وی سخنانش نزد اطرافیانش مورد قبول واقع می‌شود. موسوی علت و انگیزه قتل‏ها را چنین بیان می‏کند:
"تحلیل ما از اوضاع جاری روز این بود که خامنه‏ای غیر از امام است و خاتمی هم به دلیل این که ۲۰ میلیون رای آورده و بیست میلیون پشتیبان دارد، قدرتش بیشتر از بنی‏صدر است و ما این قتل‏ها را مرتکب می‏شویم و به گردن خامنه‏ای می‏اندازیم و جنگ بین این دو منجر به شکست خامنه‏ای در مقابل خاتمی خواهد شد."

 

اعتراف رسمی دولت
بر اثر پافشاری رئیس جمهور وقت ایران، محمد خاتمی، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در تاریخ ۱۵ دی ۱۳۷۷ طی اطلاعیه‌ای قبول کرد که عده‌ای از اعضای آن وزارتخانه در طراحی قتل‌ها دست داشته‌اند .
اما روزنامه‌ سلام یک روز قبل از انتشار چنین اطلاعیه‌ای، در یادداشتی پشت‌ پردهٔ قتل‌های زنجیره‌ای را اینچنین روایت کرده بود :
"نمی‌توان تصور کرد افرادی از درون قدرت به مرحله‌ای از انحراف و ضلالت رسیده باشند که انجام جنایاتی از این نوع را مشروع بدارند و بپندارند با چنین جنایات و ظلم‌هایی می‌توان به اسلام و نظام اسلامی خدمت و آن را تقویت کرد."
    


روح‌الله حسینیان
در پی بیانیه‌ وزارت اطلاعات و یادداشت روزنامه سلام، روح‌الله حسینیان، رییس مرکز اسناد انقلاب اسلامی در گفت‌وگویی با روزنامه‌ کیهان فاش کرد که «نیروهای مرتکب قتل‌ها، از طرفداران جدی رییس‌جمهوری بوده‌اند.» حسینیان با حضور در برنامهٔ تلویزیونی «چراغ» این سخن را بار دیگر تکرار کرد . به دنبال نمایش این برنامه از صدا و سیما ، علی لاریجانی، رییس سازمان صدا و سیما از حضور در هیأت دولت منع شد.با این حال حسینیان همچنان در تکرار سخنان خود اصرار داشت. او با انتشار اطلاعیه‌ای بار دیگر از مواضع خود دفاع کرده و از ادامهٔ افشاگری‌هایش در آینده خبر داد. ناطق نوری ، رییس مجلس وقت نیز در جلسه‌ای با روحانیت مبارز شرق تهران تأکید کرد که افرادی به‌عنوان دگراندیش در وزارت اطلاعات نفوذ کرده و به‌دنبال تسویه حساب بودند. او همچنین گفت:

    یکی از دستگیر شدگان، مدیر یکی از بخش‌های معاونت امنیت ملی وزارت اطلاعات بوده‌است.    


به‌نظر می‌رسید! ناطق نوری قصد دارد از نقش پررنگ موسوی (کاظمی) رییس سابق اطلاعات فارس در این ماجرا سخن بگوید .


 جعل نامه رهبری
درشب ۲۱ ماه رمضان در مسجد حسین‏آباد آیت الله طاهری امام جمعه سابق اصفهان، هنگام سخنرانی یکی از روحانیون «مجمع روحانیون مبارز» دست خط رهبری جمهوری اسلامی را جعل کردند. در این نامه که خطاب به سردار رحیم صفوی است آمده‌است که :

سردار رحیم صفوی این دگراندیشان و نویسندگان روشنفکر، معاند و مرتد هستند؛ شما این‏ها را از بین ببرید.
بعدها فرد جاعل دستگیر شد و به جعل این نامه اعتراف کرد. وی یکی از وابستگان سیدمهدی هاشمی بود.


 ماجرای پروازی
پروازی طلبه‏ای بود که ابتدا با حزب‏الله همکاری می‏کرد، سپس با حزب‏الله درگیر شد و به فعالیت کردن علیه حزب‏الله پرداخت. در این موقعیت پروازی به تحریک سعید حجاریان، امین‏زاده (معاون وزیر امور خارجه)، محسن آرمین (سخنگوی مجاهدین انقلاب اسلامی)، و فردی دیگر به نام افشار، اعلام می‌کند: کارهای خشونت‏آمیز حزب‏الله و قتل‌ها با دستور رهبری بوده‌است. وی فهرستی از کارهایی را که حزب‏الله کرده،‏ گفته و سخنانش ضبط میشود.


 سعید حجاریان
سعید حجاریان (مشاور رئیس جمهور) با حذفیات زیاد و با این محتوا که: عوامل خشونت‏آمیز را ما به دستور رهبری انجام دادیم این نوار را پیاده می‏کند. وی جزوه‏ای به نام «سخنرانی حجةالاسلام پروازی در جمع رزمندگان بسیج» چاپ و پخش کرد.

بعد از اعتراض پروازی به عمل حجاریان به وی پیشنهاد می‌شود که تکذیبیه‌ای بدهد تا در خبرگزاری جمهوری اسلامی گذاشته شود؛ و او تکذیب نامه‌ای می‏نویسد. بعد از حذف و اضافه و رفت و آمد بسیار به پروازی گفته می‌شود که : قرار است حزب‏الله تو را به قتل برساند و نیز دادگاه ویژه روحانیت هم می‏خواهد تو را دستگیر کند، به آلمان فرار کن و جا و کارهایش را درست کرده‏ایم تا اینکه پناهنده شوی.

در این هنگام شایع شد که یک روحانی به آلمان پناهنده شده‌است.


 ندامت
در این موقعیت پروازی به خاطر تدینش ، بازگشته و مستقیما خود را به دادگاه ویژه روحانیت معرفی می‏کند و ماجرا را بازگو می‏کند. نزد رهبری رفته و عذرخواهی می‌کند و ماجرا را می‌گوید. خامنه‌ای هم از دادگاه تقاضای عفو می‌کند.


 حمایت دولتی از حجاریان
قرار به دستگیری سعید حجاریان شد. اما به پیشنهاد خاتمی (و حتی صحبت با رهبری در مورد به صلاح نبودن دستگیری مشاور رئیس جمهور) وی دستگیر نشد. القای روزنامه‏ها هم اتهام رهبری بود.


 استعفای وزیر اطلاعات
بهمن ماه قربانعلی دری نجف آبادی وزیر اطلاعات وقت از سمت خود استعفا داد. دری نجف آبادی بارها در مصاحبه‌ها گفته بود از قتل‌های صورت گرفته توسط پرسنل وزارت اطلاعات، بی اطلاع است.

دادستان مجتمع قضایی نیروهای مسلح تنی چند از مسولین عالیرتبه وزارت اطلاعات را دستگیر کرد. از این افراد میتوان به سعید امامی معاون امنیت وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، مصطفی کاظمی مشاور عالی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و اکبر خوش کوش رئیس گروه ضربت وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی اشاره کرد.


 سعید اسلامی (امامی)
در تاریخ ۵ بهمن ۷۷ سعید اسلامی دستگیر شد.

در اطلاعیه سازمان قضایی نیروهای مسلح، چنین عنوان شد که سعید امامی، طراح اصلی قتل‌های زنجیره‌ای، با هدف مخدوش کردن چهره نظام و منزوی کردن جمهوری اسلامی در جامعه بین‌الملل، این قتل‌ها را انجام داده‌است. سازمان قضایی، همچنین ادعای متهمان در روزهای اول بازداشت را که ادعا می‌کردند قتل‌ها را به دستور مسئولان مافوق انجام داده‌اند، بی‌اساس دانست.


 خود کشی!
سعید امامی، خرداد ماه سال ۱۳۷۸، دو ماه پیش از انتشار اطلاعیه سازمان قضایی نیروهای مسلح، در زندان فوت میکند(خودکشی می‌ کند).

سعید امامی آن‌چنان که اعلام می‌شد در هنگام استحمام، با خوردن داروی نظافت خودکشی کرده بود. اما این خودکشی به شدت مشکوک به نظر می‌رسید . روزنامه‌ همشهری نوشت که روز پنج‌شنبه ۲۷ خرداد، پزشکان بیمارستان لقمان حال امامی را خوب توصیف کرده و برای او اجازهٔ مرخصی صادر کرده بودند. اما در حالی‌که برای اطمینان، خواسته بودند که او دو ساعت دیگر هم در بیمارستان بماند، بر اثر ایست قلبی و در فاصلهٔ همان دو ساعت سعید امامی از دنیا رفته بود. این‌چنین بود که کورش فولادی، نمایندهٔ مجلس گفت: «بسیاری از مردم می‌گویند او را کشته‌اند، نمی‌گویند خودکشی کرده‌است.»

با انتشار خبر خودکشی سعید امامی(اسلامی)، نام چهار نفری که چهار ماه پیش‌تر در مقام عاملان قتل‌های زنجیره‌ای بازداشت شده بودند و کسی نام آن‌ها را نمی‌دانست اعلام شد. یک‌شنبه ۳۰ خرداد ۷۸، نیازی دادستان نظامی تهران، با اعلام نام سعید امامی (اسلامی)، مصطفی کاظمی(موسوی)، مهرداد عالیخانی و خسرو براتی به‌عنوان چهارتن از عاملان قتل‌های زنجیره‌ای خبر داد.


 دادگاه
در سال ۱۳۷۸ دادگاهی غیر علنی فقط برای متهمان چهار سری از قتل‌ها که اکثر آنها قاتلان و عوامل چهار قتل روشنفکران بودند و نه آمران و دستور دهندگان قتل‌ها برگزار شد و احکامی هم به صورت غیر علنی صادر گردید.

در دادگاه، در نهایت ۱۸ متهم پرونده که البته سعید امامی در میان آن‌ها نبود، به حبس‌هایی از دو سال تا حبس ابد محکوم شدند.


 احکام صادره
قاضی رسیدگی‌کننده به پرونده‌ها، مصطفی کاظمی و مهرداد عالیخانی را به اتهام آمریت در قتل داریوش و پروانه فروهر، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، به چهار بار حبس ابد محکوم کرد. همچنین علی روشنی، کسی که طناب را به گردن محمدجعفر پوینده و محمدعلی مختاری انداخته و این دو را خفه کرده بود. به دوبار حبس ابد محکوم شد. محمود جعفرزاده و علی محسنی به‌ترتیب به اتهام زدن ۲۶ ضربه و ۲۵ ضربه کارد بر بدن داریوش و پروانه فروهر، به قصاص نفس محکوم شدند.

حمید رسولی، مجید عزیزی و مرتضی فلاح نیز به استناد معاونت در جرم، به دو فقره حبس ابد محکوم شدند. ابوالفضل مسلمی، محمد اثنی‌عشر، علی صفایی‌پور، مصطفی‌هاشمی و علی ناظری نیز به‌ترتیب به هشت، هفت، هفت، هشت، و دو و نیم سال حبس محکوم شدند. اصغر سیاح و خسرو براتی، همکاری خود در این ماجرا را تکذیب کردند و گفتند که هنگام قتل فروهرها بیرون از خانه بوده‌اند و از موضوع صرفاً اطلاع کلی داشته‌اند. آن دو اما مشارکت در قتل مختاری و پوینده را پذیرفتند و بنابراین به‌ترتیب به ۶ و ۱۰ سال حبس محکوم شدند. ایرج آموزگار، مرتضی حقانی و علی‌رضا اکبریان نیز که نقش خود در قتل‌ها را انکار کرده بودند تبرئه شدند.

 

 برخی قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای
عده‌ای که ادعا شده از قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای بوده‌اند:

داریوش فروهر [۱]
پروانه اسکندری [۱]
محمد مختاری [۱]
محمد جعفر پوینده [۱]
مجید شریف [۱]
فریدن فرخزاد [۲]
دکتر رضا مظلومان [۳]
دکتر مظفر بقائی [۴]
پیروز دوانی [۵] [1]
دکتر صادق شرفکندی [۶]
دکتر عبدالرحمن قاسملو [۷]
فاطمه قائم مقامی [۸]
دکتر کاظم سامی <[۹]
علی اکبر سعیدی سیرجانی [۱۰]
سیامک سنجری [۱۱]

 

منابع:کتاب تاریکخانه اشباح از اکبر گنجی
کتاب عالیجنابان سرخپوش و عالیجنابان خاکستری از اکبر گنجی
کتاب ناگفته‌ها در پرونده قتل‌های زنجیره‌ای از دکتر علیرضا نوری زاده

1 - ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ تاریکخانه اشباح
2 - عالیجنابان سرخپوش و عالیجنابان خاکستری، صفحه ۱۸۲ تا ۱۸۴
3 - عالیجنابان سرخپوش و عالیجنابان خاکستری، صفحه ۲۰۲ تا ۲۰۴
4 - ناگفته‌ها در پرونده قتل‌های زنجیره‌ای، صفحه ۹ تا ۱۱
5 - عالیجنابان سرخپوش و عالیجنابان خاکستری، صفحه ۶۴
6 - ناگفته‌ها در پرونده قتل‌های زنجیره‌ای
7 - ناگفته‌ها در پرونده قتل‌های زنجیره‌ای
8 - عالیجنابان سرخپوش و عالیجنابان خاکستری، صفحات ۵۷، ۶۲، ۷۰، ۹۶، ۱۱۹، ۱۲۹، ۱۸۴، ۲۰۲
9 - ناگفته‌ها در پرونده قتل‌های زنجیره‌ای
10 - عالیجنابان سرخپوش و عالیجنابان خاکستری، صفحات ۵۲، ۵۹، ۶۰، ۶۵، ۷۳، ۷۴، ۹۰، ۹۷، ۱۰۴، ۱۲۵، ۱۳۳
11 - عالیجنابان سرخپوش و عالیجنابان خاکستری، صفحات ۵۷، ۶۴، ۷۰، ۹۶، ۱۱۹، ۱۲۹، ۱۳۳، ۱۸۴، ۲۰۲

 

________________________________________________________________

 

اما روح‌ الله حسینیان گفت:
« هیچ کس نمی‌تواند ادعا کند، به اندازه من امنیتی ترین پرونده‌ها را رسیدگی کرده‌است »
دفاع حجة الاسلام حسینیان از سعید امامی در جمع طلاب مدرسه حقانی قم در تابستان ۱۳۷۸، و متهم نمودن نزدیکان سید محمد خاتمی، رییس جمهور وقت، به دست داشتن در قتل‌های زنجیره‌ای با هدف کودتا بر علیه حکومت،
در ردیف جنجالی ترین سخنرانی‌های تاریخ معاصر ثبت گردیده ‌است.

 

 

سخنرانی جنجالی روح‌ الله حسینیان در مورد قتل‏هاى زنجیره‏اى‏:


اشاره:
قتل‌ها‌ی زنجیره ای، اتفاقی که تا چند سال فضای سیاسی کشور را به فضایی امنیتی تبدیل کرد.
آن چه می‏خوانید متن کامل سخنرانی حجت الاسلام روح الله حسینیان رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی در جمع طلاب مدرسه حقانی است.
سخنانی که شاید در ردیف جنجالی ترین سخنرانی‌ها‌ی تاریخ معاصر ثبت گردد.
سخنان حسینیان که در این صفحات مى‏آید، در تابستان غم‏آلود 1378، بعد از قضایاى کوى دانشگاه، در جمع طلاب مدرسه حقانى قم ایراد شده است.
اکثر این حرف‏ها در آن روز براى بار اول گفته مى‏شد.
عده‏اى پذیرفتند و تأیید کردند، و عده‏اى از درِ انکار و تکذیب برآمدند.
عده‏اى که عاقل‏تر بودند تکذیب نکردند، سکوت کردند تا شاید «فتیله ماجرا پایین کشیده شود.»
چند نفرى هم که گفتند از وى شکایت مى‏کنیم،
تا حالا که بیش از هشت سال از آن ماجرا گذشته،
هنوز شکایت نکرده‏اند!  

 

 

 


 

ناگفته ها پیرامون قتلهای زنجیره ای  سخنرانی حجت الاسلام حسینیان

سپاس خداوند را که این توفیق را به بنده عنایت کرد که به خدمت دوستان و عزیزان خودم، محصلین مدرسه‏ای که حق بزرگی بر گردن ما دارند و ما تا پایان عمر و حیاتمان خودمان را مدیون این مدرسه می‏دانیم. خدا این توفیق را داد که خدمت این عزیزان برسم. امیدوار هستم در این مدت کوتاهی که در خدمت عزیزان هستم، آن‏چه که مصلحت آخرت ما در آن است، خداوند بر این بنده جاری کند و ان شاء الله در قلوب همه ما هم موثر بگردد.

 

سوال فرموده بودند که: «در مدرسه فیضیه فرمودید که قضیه قتل‏ها هرگز روشن نخواهد شد، به علت این که پی‏گیری قتل‏ها به عهده کسانی است که روشن شدن قضیه به ضرر ایشان تمام می‏شود. اگر ممکن است توضیح بیشتری بفرمایید».

 

قضیه قتل‏ها مثل این که گریبان ما را گرفته، هر چه ما می‏خواهیم فرار کنیم، راه فراری وجود ندارد. عرضم به حضورتان، اجازه بدهید من اطلاعات بیشتری را در رابطه با ماجرای قتل‏ها در اختیار دوستان قرار بدهم که جواب خیلی از این سؤالاتی که قطعا سؤالات بعدی هم در این رابطه هست، روشن خواهد شد و شاید بیشتر وقت مجلس‏مان را هم بگیرد. اما خواهش می‏کنم که دقت بفرمایید چون مطالبی که عرض می‏کنم، همه سلسله‏ای است متصل به هم و باید همه را در نظر گرفت تا ان شاء الله نتیجه نهایی را بتوانیم بگیریم.

 

قبل از این که این قتل‏ها آغاز بشود، من بیوگرافی آقای موسوی معروف به آقای کاظمی البته اسم اصلی‏اش آقای کاظمی است، در این مصاحبه‏هایی که آقای نیازی می‏کنند و اطلاعیه‏هایی که سازمان قضایی می‏دهد، به سیدمصطفی کاظمی یا به اعتبار ما آقای موسوی (موسوی شیرازی). آقای موسوی بچه استان فارس است. از همان زمانی که اطلاعات در سپاه تشکیل شد، در اطلاعات سپاه بود و از همان زمان متهم بود که با دستگاه آقای منتظری،‌ها‌دی و مهدی‌ها‌شمی در ارتباط است. بعد از این که وزارت اطلاعات تشکیل شد و اداره کل اطلاعات هم در استان فارس تشکیل شد، ایشان به عنوان مسؤول اداره کل اطلاعات فارس انتخاب شدند که درگیری درونی از همان جا در استان فارس هم شروع شد و ایشان معروف بود در همان زمان، از بچه‏های چپ استان فارس هست. درگیری بین ایشان و امام جمعه شیراز به اوج خود رسید که ناچار شدند آقای موسوی را از شیراز به تهران منتقل کنند و در وزارت هم که بود معروف بود به چپ‏گرایی. در جریان انتخابات به شدت از جناب آقای خاتمی حمایت می‏کرد و این حمایت هم به قدری افراطی شده بود که بعد دیگر حتی طرفداران خود آقای خاتمی هم ناراحت می‏شدند.

 

در این ماجرا، مدتی قبل از این که این قتل‏ها شروع بشود، آقای موسوی خدمت آقای خاتمی می‏رسد، ناگفته نماند که برای معاونت امنیت هم از طرف ریاست جمهوری، آقای موسوی پیشنهاد شده بود به آقای دری که ایشان به عنوان معاون امنیت نصب شود اما به ادله مختلف پذیرفته نشد. اما به عنوان معاون معاون امنیت یا جانشین معاون امنیت منصوب شدند. قبل از این که این قتل‏ها به وقوع بپیوندد، ایشان خدمت رئیس جمهوری می‏رسد و مطلبی را اعلام می‏کند و می‏گوید که در وزارت اطلاعات سناریویی در حال تدوین است و می‏خواهند عده‏ای را به قتل برسانند تا باعث سقوط دولت شما بشود. هنوز از قتل‏ها خبری هم نبود و حتی با یکی از مشاورین ریاست جمهوری هم تماس تلفنی گرفته و این جریان را گفته، که خوشبختانه نوارش موجود است و ضبط شده این مکالمه. بعد از مدتی قتل‏ها شروع شد. قتل‏ها وقتی که فروهر و خانمش کشته شدند، رئیس جمهور موضع‏گیری کرد، مسؤولین دیگر موضع‏گیری کردند، خصوصا ریاست جمهوری موضع تندی گرفت و هیأت هم از آن زمان شروع به کار کرد. بلافاصله بعدش قتل‏های دیگری هم به وقوع پیوست که از همان اول این ماجرا را مشکوک می‏کرد که چرا واقعا چنین اتفاقاتی دارد پشت سر هم به وجود می‏آید. بعد از این که ماجرای قتل‏ها به اوج خود رسید، خود آقای موسوی رفت به دفتر رئیس جمهور و گفت که این قتل‏ها توسط من انجام شده و کشفی هم اصلاً در کار نبود. خود ایشان رفتند گفتند. حتی دو سه روز ایشان را تحویل نمی‏گرفتند و می‏گفتند دروغ است، مگر می‏شود آقای موسوی دوم خردادی طرفدار جبهه دوم خرداد چنین کاری را مرتکب شده باشد؟ نمی‏پذیرفتند و می‏گفتند باز این سناریو است. تا بالاخره آن‏قدر اصرار کرد که پذیرفتند.

 

نکته بسیار مهمی در بازجویی، آقای موسوی مطرح کرده است که باز من عرض می‏کنم، آخرین حرفش هم همین است. آقای موسوی علت و انگیزه قتل‏ها را چنین بیان می‏کند، عین عبارت است که من حفظ کرده‏ام، ایشان می‏گویند که: «تحلیل ما از اوضاع جاری روز این بود که آقای خامنه‏ای غیر از امام است و آقای خاتمی هم به دلیل این که 20 میلیون رای آورده و بیست میلیون پشتیبان دارد، قدرتش بیشتر از بنی‏صدر است و ما این قتل‏ها را مرتکب می‏شویم و به گردن آقای خامنه‏ای می‏اندازیم و جنگ بین این دو منجر به شکست آقای خامنه‏ای در مقابل خاتمی خواهد شد».

 

درست 15 یا 16 روز بعد از دستگیری آقای موسوی، بنده برای اتمام حجت رفتم دفتر آقای خاتمی که با ایشان ملاقات کنم. آقای ابطحی بدون کم و کاست تحلیلش از اوضاع همین بود و با صراحت به ما اعلام کرد، گفت: «فلانی ببین، آقای خامنه‏ای غیر از امام است و آقای خاتمی بیست میلیون نفر پشت سر دارد، آقای خامنه‏ای 8 میلیون رأی آورد و اگر درگیری به وجود بیاید، شما مطمئن باشید که آقای خامنه‏ای پیروز نخواهد شد». شما ببینید کسی که خوشبختانه من چند روز بعدش که رفتم در سپاه سخنرانی کردم، این را نقل قول کردم که آقای ابطحی هم رسید به من و گلگی کردند که چرا یک مطلبی را که من در جلسه خصوصی گفتم آمدی عمومی گفتی. خوشبختانه کسی هم بود که نتوانند بعدا انکار بکنند. گفتم شما داری توطئه می‏کنید علیه رهبری، حالا من این مطلب را در یک جلسه خصوصی این ور و آن ور نگویم؟ به هر حال این برای من بسیار مهم بود که چطور می‏شود که کسی که مرتکب قتل شده و مسؤول دفتر مقام محترم ریاست جمهوری، این حرف را می‏زنند آیا جز این هست که باید یک جریان فکری حاکم بر این جریانات باشد؟ آیا منشأیی غیر از یک منشأ واحد این دو سخن‏گو و این دو نفر باید داشته باشند؟ بعد پی‏گیری کردم که خب حالا چه‏طوری می‏خواستند این ماجرا را گردن مقام معظم رهبری بیندازند. قتل‏ها را مرتکب شدند. خب قطعا نمی‏گویند که خود آقا آمده و کشته. گفتند که آقای موسوی در بازجویی می‏گویند که قرار بود ما این قتل‏ها را به کردن سپاه بیندازیم و بگوییم سپاه این کار را کرده و معلوم بود که سپاه زیر نظر فرماندهی کل قوا هست و وقتی که به گردن سپاه بیافتد معنایش این است که آقای خامنه‏ای چنین چیزی را دستور داده. درست این مطلبی را که آقای موسوی در بازجویی‏اش اعتراف می‏کند، شب 21 ماه رمضان در مسجد حسین‏آباد آیت الله طاهری، هنگام سخنرانی یکی از روحانیون جناح چپ «مجمع روحانیون» در مسجد حسین آباد اتفاق می‏افتد. دست خط مقام معظم رهبری، واقعا دیدنی است، دست‏خط مقام معظم رهبری را جعل کردند. البته وقتی دقت می‏کنیم می‏فهمیم که آن دست‏خط نیست. اما تلاش کردند که نزدیک هم باشد که خطاب به سردار رحیم صفوی، که سردار رحیم صفوی این دگراندیشان و نویسندگان روشنفکر، معاند و مرتد هستند؛ شما این‏ها را از بین ببرید. یعنی همان کاری را که قرار بوده در ماجرای این قتل‏ها انجام بدهند. خوشبختانه این فرد دستگیر شده، یکی از وابستگان سیدمهدی‌ها‌شمی است که دستگیر شده و اعتراف هم کرده است به جعل این نامه. باز دوباره این دو تا واقعه را وقتی که کنار هم گذاشتم، اینها را خدمت مقام معظم رهبری هم من عرض کردم. این دو مطلب را که گفتم خدمت ایشان هم عرض کردم. وقتی کنار هم گذاشتیم که آن آقا در زندان اعتراف می‏کند که ما از طریق سپاه و بیرون از زندان هم درست می‏آید؟ این برنامه اجرا می‏شود و شایعه عملی می‏شود و اجرا می‏شود و حتی جعل می‏شود. من فهمیدم که باید یک ماجرایی پشت این قضیه باشد. در همین حین ماجرای آقای پروازی پیش آمد.

آقای پروازی یک طلبه‏ای است با بچه‏های حزب‏الله همکاری می‏کرد. بعدا درگیر شدند با بچه‏های حزب‏الله و ایشان منشعب شد و شروع کرد علیه بچه‏های حزب‏الله فعالیت کردن و حرف زدن و صحبت کردن. از این موقعیت گل‏آلود آقای سعید حجاریان، آقای امین‏زاده معاون وزیر امور خارجه، آقای محسن آرمین سخنگوی مجاهدین انقلاب اسلامی، این سه نفر و یک نفر دیگر هم آقای افشار که من نمی‏شناسم، هنوز هم نمی‏شناسم، که چه کسی است، می‏آیند این طلبه بنده خدا را می‏برند و تحریکش می‏کنند و می‏گویند بیا و بگو که اولاً حزب‏الله تا به حال چه کارهای خشونت‏آمیزی انجام داده و ثانیاً بیا و بگو اینها با دستور رهبری بوده.

شروع می‏کند و یک لیستی از کارهایی را که حزب‏الله کرده‏اند، کجا سینما آتش زده‏اند، کجا چه کار کرده‏اند، می‏گوید که مثلاً ده‏نمکی می‏گفت که ما از آقا اجازه گرفته‏ایم، فلانی گفته که ما اجازه گرفته‏ایم. آقای سعید حجاریان شخصیت خیلی بالایی هستند، بالاخره مشاور رئیس جمهور بود آن زمان، مشاور رئیس جمهوری می‏نشیند این نوار را پیاده می‏کند و این می‏گویندهایش و فلانی می‏گوید را حذف می‏کنند و همه این عوامل به قول خودشان خشونت‏آمیز را می‏گویند ما به دستور رهبری انجام دادیم و جزوه‏ای چاپ می‏کند، و برای من هم فرستادند به نام «سخنرانی حجةالاسلام پروازی در جمع رزمندگان بسیج» و پخش کردند و از آن طرف آمدند این بنده خدا، خود بازجویی آقای پروازی را نگاه کردم، آقای پروازی می‏گوید که من رفتم اعتراض کردم به آقای حجاریان، که آقا اولاً بنا نبود شما چنین چیزی را منتشر بکنید، بعد هم چرا صحبت‏های مرا تحریف کردید، آمدید بعضی قسمتش را حذف کردید. می‏گویند خب حالا یک تکذیبیه بده ما می‏گذاریم در خبرگزاری جمهوری اسلامی، و سر بنده خدا کلاه می‏گذارند و یک چیزی می‏نویسد. دوباره بهش برمی‏گرداند و می‏گوید اینجایش را حذف کن، آن حذف می‏کند و سه چهار دفعه همین‏طور می‏آورند و می‏برندش و سرکارش می‏گذارند و آخر کار بهش می‏گویند که قرار است حزب‏الله تو را به قتل برساند و دادگاه ویژه روحانیت هم می‏خواهد دستگیرت کند، بیا فرار کن و ما در آلمان برای تو جا درست کرده‏ایم و کارهایش را هم کرده‏ایم که بروی پناهنده بشوی. تا تبریز هم آقای پروازی را بردند و شایع شد همان موقع که یک روحانی به آلمان پناهنده شده، هنوز پناهنده نشده، این‏ها آن قدر حماقت کردند که این را شایعه کردند که یک روحانی پناهنده شده. خب ما هم حساس بودیم و مدام سؤال می‏کردیم، کی است. فقط می‏گفتند یک روحانی است که به آلمان پناهنده شده و قرار است که چند روز دیگر با رادیو کلن یک مصاحبه داشته باشد. این طلبه بیچاره بالاخره آدم متدینی بوده، بچه اهل جبهه بوده، آنجا عقل و دینش مانع می‏شود و می‏گوید حالا این چه کاری است، حالا اینجا من کار خلافی کردم، بروم کار خلاف‏تری هم علیه جمهوری اسلامی بکنم که چی، برمی‏گردد و مستقیما خودش را به دادگاه ویژه روحانیت معرفی می‏کند و ماجرا را تعریف می‏کند و واقعا این توطئه که قرار هم شد(نوار گویا نیست)... خدمت آقا رسید و گریه کرد و عذرخواهی کرد و گفت ماجرا را. آقا هم سفارش کرده بود که حالا اشتباهی هم کرده، شما هم در دادگاه ویژه کاری به او نداشته باشید.

قرار شد سعید حجاریان را دستگیر بکنند. اما متأسفانه تا به گوش آقای خاتمی رسید، واسطه‏هایی را فرستادند و حتی ظاهرا خدمت مقام معظم رهبری هم رسیده بود که خلاصه این مشاور هست و بد می‏شود برای ریاست جمهوری، دستگیر نکنید. نکردند و اما امیدوار هستیم به هر حال یک روزی این پرونده رو بیاید و سعید حجاریان به میز محاکمه به خاطر این توطئه کشیده بشود. واقعا اگر هر کدام از ماها یک چنین برخوردی را کرده بودیم چه می‏کردند برای این آقای خاتمی. بنده حدود یک ماه پیش آمدم در مدرسه فیضیه صحبت کردم. بلافاصله رفتند خدمت آقا گله کردند که فلانی رفته علیه رئیس جمهور در مدرسه فیضیه صحبت کرده، که دفتر وقتی با من تماس گرفت که چی گفته‏ای؟ گفتم من چیزی علیه ایشان حرف نزدم. خب بالاخره ما حرف داریم، ما نسبت به حرف‏ها و ادعاهای ایشان نقد داریم. خود ایشان هم مدعی آزادی هستند. اگر آزادی نیست که بفرمایید آزادی نیست و ما خفه‏خون بگیریم. اگر هم هست، خب ما هم به اندازه سعید حجاریان و آقای کروبی بایستی آزاد باشیم و حرفمان را بزنیم. اگر هم خلاف می‏زنیم، برخورد قانونی بکنند. اگر تهمت می‏زنیم، یقه‏مان را بگیرند و بیندازند زندان. اگر حرف بی‏ربط می‏زنیم به قول خودشان بیایند جواب بدهند. آخر چه حرفی است که من در تلویزیون حرف می‏زنم می‏گویند تلویزیون یک وسیله عمومی است. فیضیه خانه من است، من اگر در خانه خودم حرف نزنم، پس کجا باید بروم حرف بزنم. این آقایان مدعی آزادی این قدر بی تحمل و نابردبار هستند در مقابل مخالفین خودشان. به هر حال نگذاشتند سعید حجاریان دستگیر بشود. حالا عرض من این است که در همین گیر و دار جریان توطئه سعید حجاریان، محسن آرمین و امین‏زاده، مشاورین و معاونین و مسؤولین علیه رهبری به وقوع پیوست و طرح شد. روزنامه‏ها هم شروع کردند اتهام این قتل‏ها را گردن رهبری انداختن. حالا من نمی‏خواهم شروع کنم از اول؛ هر کس اهل خواندن روزنامه‏های دو خردادی بود، کاملاً مشخص بود همه القایشان این هست که می‏خواهند بگویند که پشتوانه این قتل‏ها رهبری بوده است.

تا منجر به دستگیری سعید اسلامی شد. خب سعید اسلامی به قول خود این‏ها مخالف رئیس جمهور بود. چه‏طور تو یک ماجرایی که آقای موسوی سردمدارش بوده و موافق رئیس جمهور، یکی از مخالفین رئیس جمهور آمدند چنین کار خلاف قانونی را مرتکب شدند؟ من نفی نمی‏کنم. به هر حال کسی بوده که مسؤول امنیت کشور بوده مسؤول امنیت وزارت اطلاعات بوده، شاید صدها عملیات برون مرزی در رابطه با منافقین، من جمله بمباران پایگاه منافقین در بغداد سال 74، در حین سخنرانی که شایعه شد مسعود رجوی هم کشته شده، فرمانده عملیات همین آقای سعید اسلامی بود. خیلی عملیات داشت و اعتقادش هم همین بود. ایشان کاره‏ای هم نبود در این اواخر و در زمان وقوع قتل‏ها، ایشان به عنوان مشاور بود، مشاوری هم که دیگر منزوی شده بود و کسی هم استفاده‏ای از او نمی‏کرد. کسی که مسؤول بود و پرونده حق داشت دستش باشد، خود آقای «موسوی» بود که این پرونده‏ها را به‏دست می‏آورد به عنوان معاونِ معاون امنیت. به هر حال ایشان دستگیر شد و مدتی بعد هم آمدند و اعلام کردند که آقا خودکشی کرده. بعد از این جریانات، جناب آقای «نیازی» یک روز تماس با من گرفتند و گفتند که من می‏خواهم اطلاعاتی در رابطه با این پرونده در خدمت شما قرار بدهم که شما، به قول خودشان چون من را فرد دلسوزی می‏دانستند که در اشتباه هستم، می‏خواستند من را از اشتباه خارج کنند. قراری گذاشتیم در منزل یکی از دوستان. ایشان آمدند توضیح دادند. توضیحاتی که تمام تحلیل بنده را ثابت می‏کرد. خوشبختانه جناب آقای بهرامی یکی از قضات سازمان قضایی آقای بهرامی، ایشان هم بودند. من بعدا که همه صحبت‏هایش را آقای نیازی کرد، گفتم آقای بهرامی شما شاهد باشید، این حرف‏هایی که آقای نیازی زد، فردا اگر من بروم مصاحبه کنم و بگویم و اگر ایشان انکار کرد، شاهد باشید. من شروع کردم به سؤال. گفتم آقای نیازی انگیزه این قتل‏ها چه بوده، واقعا اینها از این قتل‏ها چه انگیزه‏ای داشتند؟ فرمودند که قصد براندازی داشتند. گفتم قصد براندازی کافی نیست. به عنوان انگیزه بنده نمی‏آیم یک حکومتی را همین‏جوری ساقط بکنم. بنده باید بالاخره یک منافعی داشته باشم، یا حکومت را من بعد به دست بگیرم، یا قوم من به دست بگیرد، یا پدر من شاه بشود، یا باند من بالاخره به حکومت برسند، یا جناح من یا حزب من. همین‏جوری که آدم نمی‏آید یک حکومتی را قصد براندازی‏اش را داشته باشد. گفت قصد براندازی، درست همان حرفی که عرض کردم. گفت آقای موسوی می‏گوید تحلیل ما این بود که آقای خامنه‏ای غیر از امام است، آقای خاتمی هم بیست میلیون پشتیبان دارد و اگر بین این دو درگیری بشود، آقای خامنه‏ای شکست خواهد خورد و ما این قتل‏ها را مرتکب می‏شویم و گردن رهبری می‏اندازیم. گفتم، معذرت می‏خواهم، گفتم شیخ ساده این چه قصد براندازی است؟ براندازی می‏آید و می‏گوید نه آقای خامنه‏ای نه آقای خاتمی یک حکومت دیگری، یک ژریم دیگری و یا یک فرد دیگری. نمی‏آید بگوید که رهبری باید از بین برود، ولی رئیس جمهور سرجایش باشد. این را چرا درست تحلیل نمی‏کنید؟ چرا درست سوال نمی‏کنید؟ ایشان جواب مرا دادند که مصلحت نیست که ما این قضیه را وارد بحث جریانی کنیم. گفتم آقا مصلحت نیست حرف درستی است. اما این وظیفه تو نیست، وظیفه تو تحقیق درست و ارائه مطالب صحیح به مسؤولین سیاسی است، آنها می‏دانند که باید چه کار بکنند. شما قاضی هستید قاضی باید تحقیق بکند و کشف واقعیت بکند و این اصلاً چه معنایی می‏دهد؟ گفت بله معنایش براندزی است. وقتی نظام اسلامی عمود خیمه‏اش ولایت فقیه است، وقتی که این شکسته بشود، یعنی نظام ساقط می‏شود. گفتم آخر این هیچ معنای براندازی ندارد.

این همان حرفی است که بنده دارم گلوی خودم را پاره می‏کنم می‏گویم بابا بیایید این جریان را ریشه‏یابی بکنید و ببینید که چه جناحی نفعش بوده است که این قتل‏ها را مرتکب شود. ایشان این جوری جواب ما را دادند. واقعا نتوانستند جواب بدهند. هنوز هم آقای موسوی می‏گوید انگیزه ما این بود که رهبری در مقابل رئیس جمهور شکست بخورد و آقای بهرامی هم شروع کردند حمایت کردن که حرف فلانی درست است و این غیر از براندازی است.

در مورد جاسوسی، گفتم آقای نیازی چه دلیلی شما برای جاسوسی دارید؟ ایشان فرمودند که آقای سعید اسلامی در سال 56 و 57 سال آخر دبیرستان و اول دانشگاه در آمریکا درس خواندند و در منزل دایی ایشان که وابسته نظامی ایران در آمریکا بوده. سؤال کردم، غیر از این چه دلیل دیگری دارید؟ باز فرمودند که تحلیل سیاسی قطعی ما این است که جاسوس بوده است. گفتم شما قاضی هستید، حق ندارید تحلیل سیاسی بکنید. تحلیل سیاسی را باید به سیاسی‏ها واگذار بکنید. دلیل قضایی شما چیست؟ بعد شروع کردم به اشکال کردن، گفتم ببینید آقای نیازی، سال 56 و 57 آقای سعید اسلامی چند سالش بود؟ گفت 19 سال. گفتم سال 56 و 57 تا بهمن 57 آمریکا چهل هزار مستشار نظامی در ارتش و ساواک ما داشت و آیا عاقلانه است که آمریکا با چهل هزار مستشار که همه‏شان یک مملکت در دستشان بوده، بیاید یک جوان 19 ساله‏ای که آن هم در آمریکا مشغول به تحصیل است، جاسوس بکند؟ گفت به هر حال این تحلیل ما است. گفتم این حرف‏ها را نزنید. آبروی کسی که خدمت به جمهوری اسلامی را کرده می‏برید و بعدا می‏گویید تحلیل ما این است. بعدا جواب خدا را چه می‏دهید؟ گفتم دلیل دیگری دارید؟ گفت در این رابطه تحلیل ما این است. حتی من خیال کردم آقای نیازی همه ادلّه خودش را نگفته. سؤال کردم آقای نیازی به هر حال من هم قاضی بودم در این کشور 18 سال قضاوت کردم. سخت‏ترین جاها و امنیتی‏ترین پرونده‏ها هم بنده رسیدگی کردم. هیچ کس هم نمی‏تواند ادعا بکند به اندازه من امنیتی‏ترین پرونده‏ها را رسیدگی کرده. جاسوس دو تا دلیل دارد. یکی سر پل هست که دارد و یکی هم ابزار جاسوسی. سر پل به این معنا که بنده یا کسی که جاسوس است باید اطلاعات را از اینجا بگیرد و به شخص ثالثی منتقل بکند که او به مرکز جاسوسی خودش مخابره کند. گفتم آیا سرپلی گرفتید؟ گفتند نه. گفتم آیا شناسایی کردید که هنوز دستگیر نکردید؟ گفتند نه. گفتم آیا ابزار و ادواتی گرفتید؟ گفتند نه. گفتم آخر پس چه‏طوری می‏آیید چنین ادعایی می‏کنید؟ من خیال کردم که آقای نیازی واقعا همه اطلاعات را نمی‏خواهد به من بگوید. خدمت آقای‌ها‌شمی رفسنجانی بعد از این ملاقات رسیدم و همین تحلیل خودم را ارائه دادم. آقای‌ها‌شمی فرمودند که نه. همین جمله را هم گفتم، گفتم من خیال کردم که شاید آقای نیازی نخواسته همه ادلّه جاسوسی را به من بگوید، گفتند نه اتفاقا خدمت مقام معظم رهبری هم که بودیم، وقتی سران سه قوه تشکیل جلسه دادند آقای نیازی ادله جاسوسی‏اش را همین‏ها مطرح کردند و من ایراد گرفتم و گفتم آقای نیازی این‏ها دلیل بر جاسوسی نیست و آقای نیازی هم تا پایان نتوانستند پاسخ بدهند و آخر هم مقام معظم رهبری فرمودند که آقای نیازی بالاخره شبهه‏ی آقای‌ها‌شمی جواب داده نشد. این عین عبارتی بود که آقای‌ها‌شمی طرح کردند.

بعد مطلب بسیار ناراحت‏کننده اینجاست. پرونده در مسیر غیرطبیعی خودش متأسفانه قرار می‏گیرد. بازجوهای این‏ها چه کسانی هستند؟ دو نفر از بچه‏های چپ وزارت اطلاعات. من حالا کاری ندارم به سابقه این‏ها. من خوب می‏شناسم این دو نفر را. یک نفر به نام مجتبی و یک نفر به نام مهدی، این دو نفر بازجویی‏هایی هستند که هر پرونده‏ای که دستشان بود، زمانی که من مسؤول رسیدگی به پرونده‏های وزارت اطلاعات بودم، وقتی که پرونده‏هایی که این‏ها بازبینی کرده بودند، می‏گفتم از اول بازجویی بکنید. این‏ها اول سوژه را پدر یارو را در می‏آوردند، آخر سر هم هیچ چیزی از آن در نمی‏آورند. گفتم من کار به این‏ها ندارم؛ ولی این دو نفر از بچه‏های چپ وزارت اطلاعات هستند. چه طور شما این پرونده‏ای را که این قدر حساس هست داده‏اید دست بچه‏های چپ. ایشان فرمودند که گفتند که این‏ها را که من تحقیق کردم و دیدم بله، متأسفانه باز پرونده دست همان جناحی افتاده است که نمی‏خواهند کشف شود این مسأله و بعد از این حرف‏ها آمدند یک راستی را هم انتخاب کردند. کسی را انتخاب کردند، یک فردی را که با این آقای سعید اسلامی دشمن خونی بود. به قول خود بچه‏های وزارت اطلاعات می‏گفتند بارها این سعید اسلامی از دست این گریه کرد. حالا همین آقا را این اواخر گذاشته بودند برای بازجویی او. همه کارها را آقای عباد آقای «علی ربیعی»، مشاور امنیتی رئیس جمهور انجام می‏دادند، حتی جناب آقای یونسی هم که وزیر اطلاعات بودند، از این ماجرا خبر نداشتند که این بازجوها را گذاشتند، بعدا که رفتند و شروع به کار کردند، فهمیدند که این بازجوها را از بالا گفتند که بگذارید برای رسیدگی به این پرونده. این ضعف قوه قضایی ماست. اگر قوه قضایی ما یک قوه مقتدری بود، اجازه نمی‏داد پرونده در دست جناحی باشد که خودشان متهم هستند به اصل این ماجرا. وقتی من اعتراض کردم به آقای نیازی که چرا شما آمدید این بازجوها را گذاشتید؛ ایشان فرمودند که درست است این‏ها چپ هستند اما چپ‏های متدین هستند. گفتم برادر، من نمی‏گویم بی‏دین هستند، وقتی که من از یک جناحی باشم دلم نمی‏خواهد علیه جناح خودم در بیاید. هر چند هم متدین باشم، نمی‏روم دنبال آن برای کشف. بنده را بگذارید، بنده هم نمی‏روم دنبال متدینین و به قول خودم اصول‏گرایانی که مثلاً تو این جریان هستند. می‏روم دنبال دیگری. کسی باید باشد که بی‏طرف باشد. واقعا حق مطلب و واقع قضیه را بخواهد در بیاورند. این که افرادی که خودشان جناحی فکر می‏کنند و جناحی عمل می‏کنند، ایشان در جواب من می‏گویند که مقام معظم رهبری فرمودند که «آقای خاتمی مطمئن بشوند، اطمینان آقای خاتمی جلب بشود.» این امر هست که باعث شد که ما اینها را بگذاریم. یعنی ما قبول کنیم. خودشان که نخواستند، گذاشتند برایشان و یکی هم این که مقام معظم رهبری فرمودند که این سرنخ خارجی دارد، بالاخره ما باید این را کشف کنیم. گفتم برادر عزیز، مقام معظم رهبری فرمودند که دارد، نگفتند که این بنده خدا سعید اسلامی است، نگفتند توی وزارت اطلاعات است. آنها می‏خواهند سر تو را شیره بمالند که بله ما مثلاً پیرو دستور مقام معظم رهبری یا منویات مقام معظم رهبری دنبال کشف جاسوس هستیم. نه آقا جاسوس هم هست، قطعا جاسوس هم نمی‏آید داخل وزارت، خارج از این هست. ممکن از طریق غیرمستقیم نفوذ کردند و این کار را انجام دادند.

راجع به خودکشی‏اش سؤال کردم که سعید اسلامی توسط چه چیزی خودکشی کرد؟ ایشان فرمودند «دارو». گفتم ببینید، 70 نفر از بچه‏های اطلاعات رفتند داخل غسال‏خانه و جنازه ایشان را دیدند. معذرت می‏خواهم، می‏گویند دارو هم استفاده کرده و خودش را هم تمیز کرده بود. چند بسته شما به ایشان دادید؟ می‏گویند «یک بسته». می‏گویم خب یک بسته چقدر باقی می‏ماند که خورده باشد و مرده باشد؟ می‏گویند، دکترها گفته‏اند که محلول یک استکان. گفتم آخه باباجون، آخه ما خودمان یک زمان قاضی بودیم، یک زمانی زندان‏بان بودیم. تاکنون صدها نفر واجبی خوردند و نمردند. آخه چه طور با یک استکان آن هم که شما می‏گویید که بلافاصله بردید به بیمارستان و شستشو دادید، این خورد و مرد؟ می‏گوید نه نمرد، 4 روز زنده ماند و خوب شده بود. حتی تماس هم گرفتند با ما که بیایید و ببریدش که یک مرتبه اعلام کردند که ایست قلبی پیدا کرده و بیایید و ببرید که تمام کرد. گفتم آخه جای تحقیق دارد. اولاً من نمی‏گویم نخورده، شاید، شاید خط بهش دادند همان بازجوهایی که چپ بودند و کسانی که پرونده دستشان است، این کار را بکن، بیا بیرون نجاتت می‏دیم، چون خودش هم گفت، گفت آنجا داد و بیداد می‏کرد و می‏گفت آقا به داد من برسید، پدرم را درآوردند، کشتنم، شکنجه‏ام می‏کنند. توی بیمارستان داد و فریاد می‏کرد. شاید واقعا همین خطی به او داده‏اند و بعد آورده‏اند بیمارستان، آمپول هوا بهش زدند، سکته کرده. تحقیق کنید، بررسی کنید. آخه سعید اسلامی آدمی نبود که خودکشی کند. ما می‏شناختیم سعید اسلامی را. به هر حال جواب قانع‏کننده‏ای آقای نیازی واقعا برای این مسأله نداشتند و ندارند. همین هم پیش‏بینی شده. یکی از عواملی هم که باعث شد بنده به ختم سعید اسلامی بروم همین هست که همان وقتی که این جریان اتفاق افتاد به دوستان گفتم که اینها می‏گویند سعید اسلامی از جناح راست بود، متهم شماره یک هم بود و همه قتل‏ها هم زیر سر ایشان بود و خودشان کشتنش که قضیه را تمام کنند و سرنخ را قطع بکنند. همین جور هم شد. شما نمی‏دانم اهل روزنامه‏های دویِ خردادی هستید، می‏خوانید یا نه، از روز خودکشی تا آخر شروع کردند این را القاء کردن که سعید اسلامی را کشتند! بر عکس ما باید مدعی باشیم، بگوییم آقا پرونده در دست دویِ خرداد بوده، اگر کشتند، همان دو خردادی‏ها کشتند، چرا کشتند؟ اما آنها واقعا عین این جریان دانشگاه خودشان به وجود آوردند حالا می‏گویند و مدعی شدند. نمی‏دانم پریروز خواندید یا نه در روزنامه «صبح امروز». می‏گوید این جریان دانشگاه به وجود آمد که جناح راست، جناح محافظه‏کار، دست به یک کودتا بزند. واقعا پررویی، بی‏شرافتی، هر چیزی از این قبیل آخر تا چه حدی، که خودشان یک ماجرایی را به وجود بیاورند و خودشان هم مدعی می‏شوند و همه اینها واقعا پیرو و دنبال همان قضایا هست. برادران آدم نمی‏داند به کی درد دل بکند. آقای سعید حجاریان، من واقعا در جریان نبودم. چند وقت پیش شک کردم و گفتم این سعید حجاریان که خط و خطوط اصلی را داده ببینیم کی هست، به بعضی از دوستان گفتم و به پرونده‏اش نگاه کردیم، سعید حجاریان خانمش هشت سال به خاطر عضویت در سازمان مجاهدین خلق قبل از انقلاب محکومیت زندان دارد. برادر خانمش ده سال محکومیت دارد. حالا یک کسی این‏جوری می‏آید مشاور رئیس جمهوری می‏شود، همه خط و خطوط را آن می‏دهد، کمیته شایعه و کمیته اجرایی را او هدایت می‏کند و درست می‏کند و آن ماجراها و این اتفاقات را دارد برای کشور هر روز بحران به وجود می‏آورد. هیچ‏کس هم نیست که به داد این ملت برسد، به داد این حکومت برسد، به داد این انقلاب برسد که بابا بیایید اقلاً سابقه این سعید حجاریان را به مردم بگویند. واقعا بنده آن تحلیلی را که از اول داشتم با آخرین اطلاعاتی که آقای نیازی به بنده دادند، همان تحلیل است و این قتل‏ها و ماجراها، معذرت می‏خواهم حتی نام یکی از روحانیون مجمع را برده آقای موسوی و گفته ما بعضی از کارهایمان را در این قتل‏ها با این‏ها مشورت کردیم. خب چرا نمی‏آیند این آقا را احضارش بکنند و با او برخورد بکنند و در بیاورند این مطلب را؟ اگر از جناح راست کسی این حرف را می‏زد، پدرش را در می‏آوردند. واقعا آدم نمی‏داند که چرا در حکومت اسلامی رهبری این قدر مظلوم باشد. البته عزت و ذلت دست خداست. این همه علیه رهبری اینها فعالیت کردند، تبلیغ کردند، دیدید که تا مردم احساس نگرانی کردند، چگونه از رهبری حمایت کردند و چه جمعیتی در تهران آمده بود که بی‏شک بنده می‏توانم ادعا بکنم که بعد از بیست و دوی بهمن که هر سال جمعیت فراوانی می‏آید، بعد از فوت حضرت امام و تشییع جنازه امام(ره) تاکنون چنین جمعیتی به حمایت رهبری و نظام و انقلاب جمع نشده بودند. عزت و ذلت دست خداست. اما ما هم یک وظیفه‏ای داریم. به هر حال آن چیزی که بنده به نظرم رسید و به نظر می‏رسد گفته‏ام، خواهم گفت و می‏دانید که اینها خرج هم دارد چاره‏ای هم نیست. به هر حال یک کسی دست داده، یکی پا داده، یکی جان داده، یک کس هم باید آبرو و شخصیت خودش را بگذارد و بیاید و از رهبری دفاع بکند. واقعا آدم غمگین می‏شود که در زمانی که حکومت مال اسلام است، باز اسلام اینقدر مظلوم است. من یک نکته دیگری هم... (یکی از حضار سوال می‏کند. مفهوم نیست، ظاهرا سوال این است که در چنین شرایطی چرا مقام معظم رهبری با این جریان برخورد نمی‏کند؟) مقام معظم رهبری به نظر می‏آید که واقعا بهترین داریت را نشان دادند. فرض کنید یک سال قبل همین موقع مقام معظم رهبری می‏خواست خودش را وارد صحنه بکند و درگیر بشود، چه اتفاقی می‏افتاد؟ آیا ذهن‏های حتی شماها هم آمادگی داشت تا مثلاً الان؟ قطعا این‏جور نبود. مقام معظم رهبری با درایت کامل این پرونده را، بالاخره این پرونده هم جوری نیست که همیشه مخفی بماند. یک روزی این جریانات کشف خواهد شد و رسوائیان رسوا خواهند شد و خدا هم همیشه «من غیر لا یحتسب» حامی و پشتیبان است. خود بنده واقعا عرض می‏کنم هیچ حدس نمی‏زدم یک چنین جمعی، می‏دانستم جمعیتی می‏آیند و خود من اگر دویست هزار جمعیت، به هر حال رهبری است، ولی خیلی بیش از این حرف‏ها بود. واقعا یک دستی غیبی پشت این انقلاب است. رهبری هم صحیح دارند عمل می‏کنند. زمان حضرت امام هم همین طور بود. حضرت امام تا نهایت آن جایی که امکان داشت، از بنی‏صدر حتی حمایت می‏کردند و تا آن روزهای آخر هم امام می‏فرمودند: «بنی‏صدر، رئیس جمهور ما، پسر ملای بنی‏صدر همدانی است.» مصلحت هم نیست که حالا نظام با، جمله‏ای که خود مقام معظم رهبری به من فرمودند این که رهبری یک وظیفه‏ای دارد که دولت و رئیس جمهور خودش رو که نمی‏تواند بیاید درگیر شود، و به من هم این اخطار را کردند و گفتند که شما خودتان می‏دانید، ولی بنده به هر حال باید از کیان دولت حمایت بکنم و اگر بخواهم چیزی بگویم، البته ایشان تأکید کردند و فرمودند تا زمانی که دولت رویاروی انقلاب و اسلام قرار نگرفته من وظیفه خودم می‏دانم که مثل حضرت امام از دولت حمایت بکنم و شما یک وقتی خلاصه مواظب خودتان باشید، اگر علیه دولت و رئیس جمهور چیزی گفتید، به خودتان مربوط می‏شود. خب من پای همه چیزها ایستادم و روزی که 15 اسفند بود، این خاطره فراموش‏نشدنی، همین اعتراض شما را من به مرحوم بهشتی کردم و آمده بودند و شعار می‏دادند مرگ بر... کفایت سیاسی را طرح کرد، تصویب کرد و حتی موافقین بنی‏صدر هم جرأت نکردند مخالفت بکنند و رأی ممتنع دادند و به راحتی و خیر و خوشی قضیه حل شد و تمام شد.

حالا من از ماجرای روز یکشنبه(۲۰/۴/۷۸) دفتر آقا مطلبی را خدمت شما عرض بکنم، که شما مطمئن باشید که مقام معظم رهبری حساس هست و خودش دارد به خوبی هدایت و رهبری می‏کند. ببینید توی جریان چهارشنبه [23 تیر] واقعا جمعیت بی‏انتهایی که شرکت کرده بود، من یک ساعت تمام در یک خیابان جمعیت با سختی عبور کردم، یک عکس آقای خاتمی بود؟! این خیلی پیام داشت. این جمعیت، همه عکس‏های مقام معظم رهبری بود. عصر روز یکشنبه در هیأت دولت بحث می‏شود و سه تا تصمیم می‏گیرد. یک: روزنامه سلام باز شود. دو: آقای لطفیان بر کنار شود. سه: فرماندهی تام‏الاختیار نیروهای انتظامی به دست وزیر کشور سپرده شود.

این ماجراها توطئه‏ای بود همش برای همین و وزارت اطلاعات را که اینها داغون کردند، وقتی سعید حجاریان سخنرانی کرد و گفت که ما سنگرهای نظام را یکی بعد از دیگری در حال فتح کردن هستیم. من آن زمان هشدار دادم، مصاحبه کردم گفتم مواظب باشید این حرف آقای سعید حجاریان معنادار است. وزارت اطلاعات را داغون کردند و گرفتند. سپاه را که از همان اول این‏قدر با آن برخورد کردند که به اصطلاح خودشان، نظرشان این است که فرماندهان را وادار به سکوت کردند. این نیروی انتظامی مانده بود. همه این نقشه‏ها هم برای این بود که نیروی انتظامی را زیر سلطه خودشان قرار بدهند. نمی‏دانیم واقعیت دارد یا ندارد. حتی آقای تاج‏زاده را در نظر گرفتند به عنوان فرمانده نیروی انتظامی منصوب بکنند(خنده حضار). این سه تا اصل را هیأت دولت تصویب می‏کند و با دفتر آقا تماس می‏گیرند که سه نفر از وزراء با آقا کار دارند. آقای یونسی، آقای شمخانی و آقای مظفر. سه نفر را می‏فرستند خدمت آقا. مطالب را خدمت آقا مطرح می‏کنند. آقا می‏فرمایند که آقای یونسی تو چرا آمدی شکایتت را پس گرفتی؟ یعنی چه روزنامه سلام باز بشود؟ آخه چه کشوری است شما درست کردید، که نامه «محرمانه» او باید سر از روزنامه سلام در بیاورد، روزنامه‏ها بزنند، این چه مدیریتی است؟ شما اصلاً مدیریت ندارید. تا یک خطری احساس کردید آمدید و عقب‏نشینی کردید و شکایت خودتان را پس گرفتید. این آقای یونسی. اما یکی دیگر این که آقای لطفیان را بردارید. آقای لطفیان چه گناهی مرتکب شده؟ اگر دلیل دارید، دلیلی ثابت می‏کند که آقای لطفیان باید برداشته شود، خب بگویید. من بر مبنای شرع عمل می‏کنم و اگر بی‏گناهی هم دلیل است، خب بگویید، پس باید وزیر کشور هم برداشته شود. همان اندازه آقای لطفیان در این قضیه نقش داشته که به قول شما وزیر کشور داشته، خب آن هم باید برداشته شود و ثالثاً، من فرماندهی را سپرده‏ام به دست وزارت کشور، کجا وزارت کشور دستور داده، تمرّد کرده نیروی انتظامی که من برخورد کنم. یک مورد شما بیاورید. خلاصه مقام معظم رهبری آن‏چنان با قدرت با این سه نفر نمایندگان هیأت دولت برخورد می‏کنند که اینها می‏روند و گزارش را به آقای خاتمی می‏دهند و آقای خاتمی وحشت می‏کند. خب فردا هم که قرار است آقا صحبت بکنند. اگر همین برخوردی را که در جلسه خصوصی کردند، فردا هم در جلسه سخنرانی عمومی بکنند، دیگر هیچ چیزی از دولت باقی نمی‏ماند. شبانه دست به دامن آقای‌ها‌شمی شدند و آقای‌ها‌شمی را فرستادند خدمت آقا که آقا بالاخره فردا کوتاه بیا و آبرویمان را نبر که آقا فرمودند: «نه من که نمی‏خواهم با دولت خودم در بیفتم. منتها آقایان چرا این طوری برخورد می‏کنند؟ من بالاخره تمام تلاشم بر این است که کشور آرامش داشته باشد. دولت کار خودش را بکند. مشکلات دولت را من دارم کمک می‏کنم که حل بشود. اما آقایان به جای این که مشکلاتشان را حل کنند، خودشان می‏آیند برای خودشان مشکل درست می‏کنند.»

به هر حال مقام معظم رهبری، شما مطمئن باشید که در جریان امور هست و راه صحیح و با درایتی انتخاب کرده‏اند. ان شاء الله حقایق برای مردم، مؤمنان روشن بشود. شما مطمئن باشید.

لیلاج بازنده

کاملترین روایت از قتلهای زنجیره ای
در کشاکش بازار گرم انتخابات ریاست جمهوری سال 76 بودیم. نیروهای حزب‌الله نیز بالتبع بدنبال جریان محافظه‌کار شدیدا" مشغول تبلیغ برای ناطق نوری به عنوان "کاندیدای مورد نظر آقا"! بودند. یک روز الله‌کرم مرا خبر کرد تا به هتل انقلاب برویم برای جلسه‌ای به قول خود وی "با یکی از بچه حزب‌اللهی‌های وزارت اطلاعات".
24 اسفند سال 1375 هتل انقلاب تهران اتاق 414 ساعت 22:30.
بعد از مدتی که در اتاق بهمراه فردی که خود را قادری معرفی نمود نشستیم، فردی متوسط‌القامت با کاپشن شلواری سرمه‌ای رنگ، عینکی نیمه وارد اتاق شد بعد از سلام و علیک و احوالپرسی (گویا آشنایی قبلی نیز با الله‌کرم داشت ولی این اولین مرتبه‌ای بود که من ایشان را می‌دیدم.) وقتی که وارد بحث شدیم اینچنین آغاز کرد:
"حضرت رسول وقتی که مکه را فتح کرد و وارد شهر شد استراتژی‌اش اینچنین بود که اگر کسی وارد جنگ با ایشان می‌شد به تعدادی سواره بر اسب و سواره نظامش اشاره می‌کرد و آنها با نیروی مهاجم درگیر می‌شدند اما بعضا" بودند مشرکینی که از پشت بامها و کوچه‌ها شعار "یا الله هبل یا الله هبل" سر می‌دادند. اینجا بود که حضرت به یکسری افراد پیاده اشاره می‌کرد و آنها هم شعار می‌دادند "الله عزواجل" بله آن سواره نظام که تکلیفش معلوم است ما هستیم ولی این پیاده نظام امروز شما هستید به عنوان نیروهای حزب‌الله که وظیفه‌ای سخت پیش رو دارید ...
بله ایشان سعید امامی بودند و این شروع آشنایی من و سعید امامی بود.
سعید اسلامی (امامی) کیست؟
سعید امامی، متولد 1336- در شیراز فرزند علی اکبر امامی در سال 1356 پس از اخذ دیپلم ریاضی به جهت تحصیل به آمریکا (واشنگتن) عزیمت می‌نماید و تا 19/1/1358 درست چند روز بعد از رفراندوم جمهوری اسلامی به ایران باز می‌گردد. دائی وی سلطان محمد اعتماد وابسته نظامی دولت شاهنشاهی ایران در آمریکا که پشتوانه و عامل وی برای اخذ بورسیه شدن ایشان در آمریکا بوده همواره ایشان را مورد حمایت مادی و معنوی خویش قرار می‌دهد.
تا سال 1361 از ایشان و سوابقشان اطلاعات چندانی در دست نیست اما به یکباره در سال 1361 ایشان سر از واحد اطلاعات نخست‌وزیری یعنی یگانه نهاد اطلاعات و امنیتی آن زمان جمهوری اسلامی در می‌آورد. در سال 1363 که تمامی نهادهای اطلاعاتی و امنیتی نونهال نظام یعنی اعم از اطلاعات نخست‌وزیری و سپاه و کمیته و بعضا"‌ ارتش ادغام و وزارت اطلاعات شکل یافت. سعید حجاریان که از اعضای عمده اطلاعات نخست‌وزیری بوده وی را در وزارت اطلاعات بطور اتفاقی می‌بیند و از آنجا که با پیشینه وی آشنا بوده مراتب را به حفاظت اطلاعات وزارت اطلاع می‌دهد چرا که سعید امامی یکی از شروط بورسیه شدنش همکاری با ساواک بوده است و دائی وی نیز از رابطین این حرکت بوده وظیفه سعید امامی جمع آوری اطلاعات در خصوص اهداف دانشجویان ایرانی در کنفدراسیون دانشجویان ایران بوده است. این جمع لائیک شکل یافته از دانشجویان کمونیست و مائویست و به اصطلاح آنزمان لیبرال بوده است.
سعید حجاریان تلاش بسیاری برای اخراج وی از وزارت اطلاعات می‌نماید اما به دلایل حمایت‌های پنهانی از وی راه به جائی نمی‌برد تا اینکه نهایتا" موفق می‌شود در پرونده وی درج نماید که مشاغل و سمتهای کلیدی و رتبه یک (یعنی در حد مدیریت) به وی داده نشود.
در گذر زمان و بعد از وزارت رسیدن ری‌شهری نامبرده به سمت مدیر کل شرق و غرب معاونت خارجی وزارت اطلاعات انتخاب می‌گردد. و تا پایان وزارت ری‌شهری در این سمت می‌ماند در زمان وزارت فلاحیان نیز وی همچنان از عناصر عمده وزارت اطلاعات بوده است تا آنکه به سمت معاون امنیت یعنی اصلی و کلیدی‌ترین رکن وزارت اطلاعات برگزیده می‌شود. اما در سالهای پایانی وزارت فلاحیان، به سمت معاونت بررسی وزارت اطلاعات انتخاب می‌شوند. بسیاری این جابجایی را نوعی توبیخ بخاطر شکست پروژه‌های سعید امامی از جمله ارسال موشک به بلژیک و به دره انداختن اتوبوس حامل نویسندگان عازم ارمنستان می‌دانند در حالیکه این نظر به شدت مردود می‌باشد وظیفه اصلی معاونت بررسی، تحقیق، جمع‌آوری و سازماندهی اطلاعات از طریق منابع، مخبرین و ... به منظور ارائه به مسئولان نظام و انجام دیگر امور اطلاعاتی و امنیتی در قالب سمینارها، بولتن و یا حتی بخشنامه می‌باشدو اگر ما سعید امامی را عضو محفل اطلاعاتی بدانیم که بی‌شک چنین است آنگاه پی خواهیم برد که این معاونت می‌توانست حیاط خلوتی برای وی باشد تا اولا" اطلاعات درست و یا غلط مطلوب خویش را به نظام تزریق نماید و یا به خیل انبوهی از افراد مرتبط با وزارت در قالب مخبر، منبع و یا جاسوس دسترسی داشته باشد. به هر تقدیر این سمت دیر زمانی به طول نمی‌انجامد و با آمدن دری‌نخف‌آبادی به پشت میز وزارت، ایشان از این معاونت خلع و به سمت مدیرکل حوزه مشاوران وزارت اطلاعات برگزیده می‌گردد. این آخرین سمت اداری ایشان در وزارت اطلاعات تا هنگام بازداشت می‌باشد و از آخرین سناریوهای ایشان در این سمت می‌شود به طرح اصلاح (بخوانید پاکسازی و کنترل) قانون مطبوعات اشاره کرد که عین نامه و طرح ایشان را روزنامه سلام با اقدامی متحورانه به چاپ رسانید و البته هزینه‌اش را هم که همان توقیف بود، پرداخت.
متن آن نامه بدین شرح است: حوزه مشاوران وزارت اطلاعات مورخ 16/7/77موضوع: "فضاسازی فرهنگی" شماره 281/خ/41
مقام محترم وزارت
با سلام
همانطوریکه مستحضرید فعالیت گسترده عناصری نظیر "گلشیری، چهل تن، دولت‌آبادی، مختاری و ..." برای مطرح نمودن کانون و ایجاد وجهه و پشتیبانی جهانی برای آن مشکلات امنیتی را برای جمهوری اسلامی ایران و به خصوص وزارت به دنبال خواهد داشت. وجود جریانات قانونی موازی و ایجاد کیس‌هایی در راستای به وجود آوردن انشعاب و ایجاد اختلاف در بین ایشان می‌تواند از پیامدهای امنیتی موضوع بکاهد.
اصلاح قانونی مطبوعات فعلی جوابگوی نیاز کنونی و دسیسه‌های موجود نیست چرا که تنها در رابطه با صاحبان امتیاز، مدیر مسئول تعیین تکلیف می‌کند. حال آنکه ما در عرصه فرهنگی قشر وسیع نویسنده، مترجم، مؤلف، گزارشگر، شاعر و ... را داریم که تنها با برخوردی انفرادی و قانونمند ممنوع‌القلم یا ممنوع‌النشر نمودن می‌توان از هجمه ایشان جلوگیری نمود. برای پاسخگویی به این نیاز پیشنهاد می‌شود معاونت محترم 932 پیش‌نویس طرح یا لایحه‌ای نظیر "میثاق 114" را با همکاری سازمانهای ذیربط پیگیری نماید تا از این طریق در راستای قانونمند کردن حوزه‌های امنیتی اهرم لازم را داشته باشیم.
در این طرح می‌بایست مباحثی نظیر حرفه‌ای بودن کار و کسب لازم آن برای (به شرط داشتن صلاحیت نظیر پزشکان و یا وکلا) که می‌توان به فرد مذکور کد نظام فرهنگی داد و او را به عنوان مترجم یا مؤلف شناخت.
تشکیل دادگاهی صنفی (از نوع انتظامی) که به تخلفات حرفه‌ای این افراد رسیدگی نموده و محکومیت لازم را صادر نماید از این طریق می‌توان تشکل‌های خودی را تقویت و عناصر معاند را از صحنه خارج نمود.
این نظام فرهنگی می‌تواند حوزه‌های کتاب، مطبوعات، تئاتر، سینما، موسیقی و ... تحت پوشش خود بگیرد.
با احترام 104
سعید امامی بی‌شک یکی از چهره‌های سوم و یا چهارم مطرح نظام محسوب می‌شد صرف نظر از چگونگی ورود مرموزانه وی به اندام اطلاعاتی جمهوری اسلامی و رشد پیچک مآبانه وی از سرویس تا مقام معاونت وزارت اطلاعات با نگاهی گذرا به سوابق و اعمال وی وصل کردن سرنخ اصلی سعید امامی به خارج از مرزهای ایران بعید به نظر می‌رسد و این تئوری همیشگی شاه کلید انحصار و فتنه است که با به کار بردن لفظ دشمن و آدرس بین‌المللی سعی در فرار از اتهام داشته و همواره می‌کوشد با متهم کردن اورشلیم و نیویورک و آنکارا، تهران و قم و مشهد را در هاله‌ای از عصمت قرار دهد.
سعید امامی در هر حال بیش از دو دهه در اصلی‌ترین ارکان امنیتی نظام اثرگذار و فعال بوده است وی در برهه‌های حساسی چون کوران فعالیتهای گروههای مسلح معارض همچون مجاهدین خلق، هشت سال جنگ تحمیلی، فوت آیت‌الله خمینی و انتخاب حجه‌الاسلام خامنه‌ای به رهبری و ... نقش به سزایی را در جهت آرام نمودن اوضاع ایفا کرده تاریخهایی که هر نیروی نفوذی و عامل بیگانه‌ای در چنان جایگاهی می‌توانست نقشهای بسزائی را بر علیه انقلاب اسلامی ایفا نماید در حالیکه کارنامه دو دهه فعالیت امامی مملو است از غرب ستیزی و مبارزه بی امان با دگراندیشان و ضد انقلابیون داخلی و خارجی.
سعید امامی در بازجوئیهای 970 صفحه‌ای‌اش که در 18 جلد توسط گروه اول تحقیق و بازجویی منتخب محمد خاتمی (علی ربیعی مشاور امنیتی رئیس جمهور و مدیر اجرائی دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی، علی یونسی رئیس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح، سرمدی معاون وقت وزیر اطلاعات) مضبوط شده است خود در نگاهی گذرا به زندگی‌اش می‌گوید:
"من از آغاز انقلاب تا به امروز سرباز گوش به فرمان نظام مقدس اسلامی و مقام ولایت بوده و هستم، هیچگاه بدون کسب اجازه و یا بدون دستورات مقامات عالی نظام کاری انجام نداده‌ام. هرچه را که به صلاح نظام و اسلام دانسته‌ام به عنوان پیشنهاد به مسئولانم ارائه کرده‌ام. من خود را گناهکار نمی‌دانم.
کسانی که حذف شده‌اند، مرتد، ناصبی و محارب بوده‌اند. حکم مجازات آنها مثل همیشه به ما تکلیف شده است و ما آنچه کرده‌ایم اجرای تکالیف شرعی بوده است نه قتل و جنایت ...
حکم اعدام داریوش فروهر و پروانه اسکندری را به روال معمول همیشگی حجت‌الاسلام علی فلاحیان به من داد. احکام اعدام سایر محاربین قبلا" در زمان وزارت فلاحیان صادر شده بود. از مدتها پیش قرار بر این بود که عوامل مؤثر فرهنگی وابسته که توطئه‌ تهاجم فرهنگی را در ایران پیاده می‌کردند و جمعا" صد نفر بودند اعدام شوند. حکم حذف 29 نفر از نویسندگان از مدتها پیش مشخص و احکام قبلا" صادر شده بود که در مورد 7 تن از آن عناصر احکام در دوره وزارت علی فلاحیان اجرا شده بود. وقتی حکم اعدام فروهر به ما ابلاغ شد پرسیدیم که تکلیف احکام معطل مانده اعضای کانون نویسندگان چه می‌شود که حاج آقا دری نیز گفتند هرچه سریعتر اقدام شود بهتر است و این بار نیز مثل ماقبل انجام شد با فرق اینکه بجای ابلاغ از سوی فلاحیان امور از طریق حاج ‌آقا دری نجف‌آبادی هماهنگ می‌شد.
و اما در جلد 16 پرونده صفحه 384 هنگامی که بازجو از وی سؤال می‌نماید آیا اعدامها رویه امنیتی داشت و با حکم "حفظ نظام از واجبات است" انجام می‌شد یا حکمهای موضوعی نیز داشت جوابی را می‌دهد که از آن به عنوان طلائی‌ترین فراز بازجوئی‌های وی شاید بشود نام برد. وی در جوب می‌گوید:
فلاحیان با وجود آنکه خود حاکم شرع بود، اما معمولا" و در موارد حساس احکام حذف محاربان را شخصا" صادر نمی‌کرد. او این احکام را از آیت‌الله خوشوقت آیت‌الله مصباح، آیت‌الله خزعلی، آیت‌الله جنتی و گاها" نیز از حجت‌الاسلام محسنی اژه‌ای دریافت می‌کرد و بدست ما می‌داد. ما فقط به آقایان اخبار و اطلاعات می‌رساندیم و بعد هم منتظر دستور می‌ماندیم. مثلا" وقتی باخبر شدیم که حاج احمد آقا در جلسات خصوصی به مسئولان نظام و حتی به ولایت امر اهانت می‌کند. آنرا ارجاع دادیم و بلافاصله دستور آمد که همه رفت و آمدهای ایشان را زیر نظر بگیرید و از مکالمات و ملاقاتهای ایشان نوار تهیه کنید. ما هم بمدت یکسال همین کار را کردیم. متأسفانه حاج احمد آقا به راه یک طرفه بدی وارد شده بود که برگشت نداشت. وقتی دستور حذف حاج احمد آقا را آقای فلاحیان به من ابلاغ کرد مضطرب شدم و حتی به تردید فرو رفتم. دو روز بعد همراه با آقای فلاحیان به دیدار آیت‌الله مصباح رفتیم، آقایان محسنی اژه‌ای و بادامچیان هم آنجا بودند البته بعدا" حاج آقا خوشبخت هم از بیت آمدند آنجا و نظر جمع بر این بود که نباید به کسانی که با ولی امر مسلمین خصومت می‌کنند، رحم کرد ...
آری کارنامه سعید امامی مملو است از ایفای وظیفه و ادای تکلیف به نظام مقدس اسلامی ایران وی در بیش از صد ترور مذهبی و سیاسی و دهها بمب گذاری و انفجار و اعمالی همچون آدم ربایی و ... در ایران، اروپا، ترکیه، عربستان و ... دست داشته است. در سیستم کاری امامی نه فقط تسلط تام بر وزارت اطلاعات وجود داشته بلکه بر وزارتخانه‌های حساس دیگر همچون دفاع، کشور و خارجه با گماشتن رایزن و نماینده نظارت داشته مثلا" در غالب سفرهای خارجی مسئولان نظام یا خود بهمراه آنان بوده است یا نمایندگان امین خویش را گسیل می‌داشته است. انجام این اعمال همواره از سوی یک مزدور غرب و اجانب بعید به نظر می‌رسد چراکه در گذر این ترورها افرادی مورد هدف قرار گرفتند که ارزش‌های والا و بالایی برای اپوزیسیون نظام داشتند که تا امروز نیز جایگاه آنها بی‌بدیل مانده است افرادی همچون؛ شاپور بختیار، اویسی، ‌عبدالرحمان قاسملو، صادق شرفکندی، سامی و...
بلا انکار سعید امامی این عنصر ذوب شده در نظام اسلامی ایران و ولایت همانطوریکه خود اظهار می‌دارد غلام حلقه به گوش بوده و نه از برای فتنه و آشوب که از سر تکلیف و ادای دینی به انقلاب و اسلام بر اساس انگاره‌های دینی خویش دست به این اعمال زده است و خود نیز قربانی این تفکر مسموم و الحادی شده است. البته لفظ جوشش غیرت دینی و یا اعمال خودسرانه نیز به قتلهای زنجیره‌ای باطل است چراکه با نگاهی به ساختار محفل ترور درمی‌یابیم که چنانچه این اعمال خودسرانه و یا از روی تعصب و غیرت دینی بوده است علی‌القاعده می‌بایست یکسری نیروهای یکدست و از یک طیف در آنها بوده باشند. ما در محفل ترور از یک سو سعید امامی ذوب شده در ولایت را داریم و از دیگر سو مصطفی کاظمی مدافع بی‌ چون و چرای خاتمی را داریم و یا خسرو براتی فردی نسبتا" غیر دینی و کاسبکار این چیدمان افراد حاکی از آن است که نقطه اتحاد این افراد وزارت اطلاعات و سازمان متبوعشان بوده است و محفل صرف نظر از عقاید و افکار و انگاره‌های شخصی صرفا" و صرفا" به وظیفه‌ای که مافوق پیش رویشان می‌گذاشتند فکر می‌کردند و بس.
محفل اطلاعاتی ترور چگونه برملا شد؟
علیرغم آنکه در افواه مطرح است و در اطلاعیه کذایی 15 دی ماه 1377 وزارت اطلاعات نیز به آن اشاره شده است هیچ کشفی در کار نبوده است. در 16/3/1377 مصطفی کاظمی (موسوی) در یک قرار ملاقاتی به منزل خاتمی مراجعه می‌نماید و می‌گوید همانند گذشته هنوز خط مسیر حذف مخالفان و دگراندیشان در حال اجرا هست اما اینبار یک هدف دیگر هم به آن اضافه شده است و آن سقوط دولت شماست و قرار است این حذفها از پائیز امسال مجددا" از سر گرفته شود. متأسفانه و بدلایل غیرقابل موجهی خاتمی این مسئله را جدی نمی‌گیرد و طبق گفته خود مصطفی کاظمی در زمانی که در زندان 66 سپاه مدتی را با وی بودم جلسه آن شب را خاتمی با مزاح و بی‌تفاوتی می‌گذراند. و حتی رضا به وی می‌گوید: حالا تو خسته شده‌ای. یک مدتی مرخصی بگیر و برو کیش استراحت کن ...
به هر حال پیشگویی کاظمی درست از آب در می‌آید و در پائیز 1377 ابتدا فروهر و همسرش و پی در پی قتلها انجام می‌شود. اینجاست که در پس فشار افکار عمومی و بین‌المللی خاتمی و غالب مسئولین نظام موضع‌گیری می‌کنند. رئیس جمهور هیأتی را تشکیل می‌دهد. در همین گیر و دار در 26/9/1377 آقای دری نجف‌آبادی به رهبر مراجعه می‌کند و برای رفع این معضل کسب تکلیف می‌کند و اشاره می‌کند که چه باید کرد؟ در 29/9/1377 مصطفی کاظمی و مهرداد عالیخانی (سید صادق) که متوجه می‌شوند آقای دری آنها را تحت مراقبت دارد به ملاقات وی می‌روند و علت را جویا می‌شوند و اظهار می‌دارند مگر ما چه جرمی کرده‌ایم که تحت تعقیب و مراقبتیم. ما کاری نکرده‌ایم الا اجرای دستور شما پس این مراقبت یعنی چه؟ کاظمی که برخورد مشکوک دری را می‌بیند از بیم توطئه همانروز در ساختمان شیرین وزارت اطلاعات واقع در خیابان استاد نجات‌اللهی - کوچه شیرین تعدادی از معاونان از جمله مسئول حفاظت را فرا می‌خواند و پس از نماز جماعت ظهر و عصر به امامت عالیخانی اظهار می‌دارد که: "همانطوریکه همه می‌دانید ما به دستور مستقیم آقای دری این قتل‌ها را انجام دادیم و مشکلی متوجه ما نیست و نظام باید خود چاره‌ای بیندیشد نه اینکه ما چند نفر هزینه‌اش را بپردازیم.
همانروز شفیعی نیز که معاون وقت وزارت اطلاعات بوده است در خیابان دبستان در مقر اصلی وزارت اطلاعات در سالن آمفی‌تئاتر پرسنل ستادی وزارت را گرد می‌آورد و می‌گوید: "آقای موسوی می‌گوید دری دستور قتل‌ها را داده است و آقای دری هم امروز صبح به من می‌گوید من نگفته‌ام. الله اعلم!"
همان شب مجددا" و شخصا" مصطفی کاظمی به دفتر خاتمی مراجعه می‌کند و اعلام می‌کند که آقای خاتمی چه می‌کنید من تابستان به شما گفتم که قرار است این قتلها انجام شود شما به شوخی گرفته‌اید حالا هم که قتلها انجام شده باز خود وزارت اطلاعات را مسئول کشف آن کرده‌اید؟ و ... بالاخره همان شب خاتمی به علی ربیعی (عباد) تلفن می‌زند و وی می‌آید و سخنان مصطفی کاظمی را می‌شنود و از همان شب مصطفی کاظمی به خانه‌ امنی در فرمانیه برده می‌شود و تحقیق از وی آغاز می‌شود. از 5/10/1377 با بازداشت مهرداد عالیخانی و دو روز بعد از آن در 7/10/1377 بازداشت سعید امامی و سپس مابقی متهمان آغاز می‌شود.
مهرداد عالیخانی 5/10/1377 ساعت 7:30 صبح هنگامی که وارد پارکینگ خودروهای ستاد وزارتخانه می‌شود. ابتدائا" به حفاظت فراخوانده شده و از آنجا به خانه امنی در قیطریه هدایت شده و پس از دو روز یعنی در 7/10/1377 به زندان توحید منتقل شده، همانروز سعید امامی نیز در خیابان‌های شهرک شهید محلاتی توسط تیمی از حفاظت اطلاعات وزارت بازداشت شده و مستقیماً به زندان توحید هدایت می‌شود.
با بازداشت عوامل اصلی تیم ترور بود که محافلی دیگر به تکاپو افتادند از مجله مثلاٌ خزائی از مشاورین دری نجف ابادی سناریویی را آماده می‌کند که یکی ازافزاد مستعد اپوزویسیون را از طریق ترکیه به ایران بیاوریم بعد در حالی که قصد ترور گلشیری یا چهل تن را داشته بدام بیاندازیم و افراد بعد هم در حین تعقیب و گریز بشدت مجروحش نمایم و نهایتاٌ براثر شدت جراحات وی فوت نماید و بررسی عقیم بماند! و ... که این طرح رد می‌شود.
و از سوی دیگر خاتمی بشدت و جداٌ پیگیر بوده تا حالیکه در روز 14/10/1377 در دفترش جلسه‌ای با حضور علی‌ربیعی ، حسن روحانی (دبیر شورایعالی امنیت ملی) دری نحف آبادی، سعید حجاریان و سرمدی تشکیل می‌دهد و همانجا حاضرین را مکلف به نوشتن اطلاعیه مذکور می‌کند و نهایتا" روز 15/10/1377 اطلاعیه تاریخی وزارت اطلاعات بدین شرح منتشر می‌شود:
"وقوع قتلهای نفرت‌انگیز اخیر در تهران نشان از فتنه‌ای دامنگیر و تهدیدی برای امنیت ملی داشته است. وزارت اطلاعات بنا به وظیفه قانونی و به دنبال دستورات صریح مقام رهبری و ریاست محترم جمهوری کشف و ریشه‌کنی این پدیده شوم را در اولویت کاری خود قرار داد و با همکاری کمیته ویژه رئیس جمهور موفق گردید شبکه مزبور را شناسایی و دستگیر و تحت تعقیب و پیگرد قانونی قرار دهد.
با کمال تأسف معدودی از همکاران مسئولیت ناشناس کج‌اندیش و خودسر این وزارت که بی‌شک آلت عوامل پنهان قرار گرفته و در جهت مطامع بیگانگان دست به این اعمال جنایتکارانه زده‌اند در میان آنها وجود دارند. این اعمال جنایتکارانه نه تنها خیانت به سربازان گمنام امام زمان (عج) محسوب می‌شود بلکه لطمه‌ بزرگی به اعتبار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران وارد آورده است.
وزارت اطلاعات ضمن محکوم کردن هر جنایتی علیه انسانها و هرگونه تهدید امنیت شهروندان و درک عمیقی از ابعاد فراملی این فاجعه عزم قاطع خود را در ریشه کنی عوامل و محرکان خشونت سیاسی و تضمین امنیت اعلام داشته و به امت شریف ایران اطمینان می‌دهد همانگونه که در فراز و نشیب‌های انقلاب اسلامی حافظ امنیت و استقلال کشور و حقوق شهروندان بوده است این بار نیز با تمام توان و امکانات خود بقایای باندهای منحرف و قانون ستیز را مورد هجوم قرار داده و سایر سرنخ‌های داخلی و خارجی این پرونده پیچیده را برای دستیابی به دیگر عوامل این فتنه دنبال خواهد کرد.
بدنبال انتشار این اعلامیه دیگر قسمت اعظم امیدی که برای خلاصی بازداشت شدگان کلیدی همچون سعید امامی، مهرداد عالیخانی، مصطفی کاظمی و خسرو براتی و نصیری پور و قبه و ... وجود داشت. کم‌کم به یاس بدل می‌شد اینجا بود که یاران و وفاداران به سعید امامی از چندین محور اصلی به میدان آمدند محور رسانه‌ای و محور درون نظامی در محور رسانه‌ای روزنامه کیهان پیش قراول بوده در 20/10/1377 یعنی درست چهار روز بعد از انتشار اطلاعیه وزارت اطلاعات با انجام مصاحبه اختصاصی با خسرو (روح‌الله) حسینیان تلاش گسترده‌ای برای تبرئه متهمان اصلی و متهم نمودن طیف ملی و مذهبی و دوم خردادی‌ها به دست داشتن در قتلها نمود.
فردای این مصاحبه صدا و سیما نیز به میدان دفاع از محفل ترور آمد و در برنامه‌ای با نام چراغ که عمدتا" به مسائل و مشکلات اجتماعی و شهری می‌پرداخت با دعوت از خسرو (روح‌الله) حسینیان مصاحبه روز گذشته وی در کیهان را پوشش گسترده‌تری داد. حسینیان آخرین لگد را بر جنازه مقتولین زد و در آن برنامه ضمن آنکه متهمان را نیروهای بشدت ارزشی و مذهبی و فکری قلمداد کرد از مقتولین به عنوان مخالفان نظام و مرتد و ناصبی که نسبت به ائمه اطهار (ع) جسارت می‌کردند نام برد.
بدنبال این اقدامات همه جانبه گروهی نیز از بین فعالان جریان محافظه‌کار و معاونت التقاط وزارت اطلاعات که آنزمان عمده افراد جریان محافظه‌کار در آن لانه داشتند البته به هدایت اسدالله بادامچیان در شهرک شهید محلاتی در خانه تیمی که متعلق به حسین شریعتمداری است گرد هم آمدند و گروهی را با نام فدائیان اسلام ناب محمدی راه‌اندازی نمودند و با هدف منحرف نمودن افکار عمومی و کمیته تحقیق شروع به صادر نمودن اطلاعیه نموده این گروه مجعول در یکشنبه 29/9/1377 یعنی درست همانروزی که دیگر سعید اسلامی بازداشتش را حتمی می‌دانست و مصطفی کاظمی بصورت خود معرف خود را تحویل خاتمی و کمیته تحقیق داده بود، اولین اطلاعیه خویش را صادر نمود و مسئولیت قتل‌ها را بر عهده گرفت.
از سوی دیگر در 24/10/1377 اسدالله بادامچیان به نزد رهبر رفته و با ارائه دلایلی آزادی بی‌قید و شرط سعید امامی را طلب می‌نماید چراکه ماندن وی را در زندان به صلاح نمی‌داند و احتمال دلسردی عوامل انقلاب (شما بخوانید خودسرها و لباس شخصی‌ها) از این بازداشت می‌رود:
اما خامنه‌ای زرنگ‌تراز آن است که اعتبار خویش را هرچند برای وفادارترین عنصر خویش به زیر سؤال ببرد در ثانی دیگر برای این اقدامات دیر شده بود و سعید امامی و دیگر متهمان لب به سخن گشوده بودند. بادامچیان وقتی که سکوت رهبر را می‌بیند بار دیگر زحمات و فداکاری‌ها و خدمات سعید امامی را برای وی بازگو می‌کند که اینجا رهبر با لحنی حاکی از ناراحتی به وی می‌گوید:
"سعید امامی دیگر تمام شد! بروید خودتان هر کاری به نظرتان می‌آید انجام بدهید"
اسدالله بادامچیان از بیت رهبری مستقیما" به شهرک شهید کلاهدوز منزل حسین الله‌کرم آمد و در آنجا تصمیم گرفته شد آخرین تلاش برای بیرون کشاندن سعید از زندان انجام شود و آن فرافکنی و جریان‌سازی بود همان شب نامه‌ای جعلی از دست‌خط رهبر جعل شد نامه خطاب به رحیم صفوی با این مضمون که این دگراندیشان را از بین ببرید و ... نوشته شد و بعد هم همان شب در حد وسیع تکثیر شد و در تهران و قم و اصفهان و نجف‌آباد پخش شد.
هدف از این کار منحرف کردن افکار کمیته تحقیق بود چراکه با اطلاعاتی که از داخل زندان توحید بدست آمده بود حاکی از آن بود که کاظمی و اسلامی و عالیخانی منکر حضور در قتلها شده‌اند و اعلام کرده‌اند که احتمال می‌دهیم کار سپاه باشد. با این نامه مشوش شدن اذهان بازجوها و در نتیجه احتمال آزادی حداقل سعید امامی انتظار می‌رفت که البته راه به جایی نبرد و متهمان همچنان در بند ماندند و لب به سخن گشودند.
اینجا بود که هوادارن تیم ترور دیگر به آزادی متهمان فکر نمی‌کردند بلکه صرفا" به خاموش شدن آنها می‌اندیشیدند. درست هنگامیکه اعترافات سعید امامی به شاه‌کلید قتلها رسید و از نقش هاشمی در قتلهای سیاسی و علی‌الخصوص به قتل رساندن سید احمد خمینی پرده بر می‌داشت. حکم قتل خود وی نیز صادر شده بود. آری به تعبیر دیگر "خیاط نیز خود در کوزه افتاد"!
سعید امامی دیگر تبدیل شده بود به بمب اتمی که با زنده ماندش دیگر هیچ رازی مکتوم باقی نمی‌ماند. از طریق یکی از زندانبانان مورد وثوق به سعید امامی پیام می‌دهند که به نحوی خود را از توحید به بیرون بکش مابقی خلاص کردنت با ما! و تنها راه خروج از توحید بیماری حادی بود چرا که درمانگاه زندان توحید خود به مداوای بیماران می‌پرداخت. سعید امامی برای اجرای این نقشه ابتدائا" تصمیم می‌گیرد که به نحوی دست و پای خود را بشکند یکبار در حین اتمام بازجویی و راه برگشت به سلول در راه‌پله‌ها خود را به زمین می‌اندازد اما دست وی نمی‌شکند و صرفا" ضرب می‌بیند (در فیلمهای بازجویی وی مشاهده می‌شود که دستش را به گردنش آویزان نموده) تنها راه می‌ماند مسمومیت و خودکشی.
صبح روز سه‌شنبه 25/3/1378 - زندان توحید
سعید امامی در سلول 407 انفرادی زندان توحید نگهداری می‌شده حمام در طبقه همکف ضلع شرقی زندان گرد توحید است. به زندانیان برای استحمام نصف قالب صابون و گاها" در صورت تقاضا داروی نظافت نیز داده می‌شده است که از یک بسته معمول کمتر و هر بسته نصفه بوده است.
امامی داروی نظافت را می‌گیرد. دوشهای حمام دورتادور سالنی است که در وسط آن بلندیی ساخته شده و نگهبانی از بالا بر استحمام زندانیان نظارت دارد. در ثانی حمام‌ها در ندارند و پرده‌ای آنرا می‌پوشاند که هراز چندگاهی نگهبانی از کنار یا زیر آن به داخل نگاهی می‌اندازد. امامی بعد از استحمام و مصرف دراو برای نظافت باقی‌مانده آنرا که علی‌القاعده فقط می‌توانست وی را مسموم نماید می‌خورد. به علت کمی داروی نظافت، وی تا غروب وضعیت عادی داشته است که بعد از آن در شب حال وی به وخامت می‌رود. پس از استعلام از دادستان نظامی و وزیر وی را به ابتدائا" بیمارستان سینا و به دلایل کاملا" معلومی سپس به بیمارستان لقمان‌الدوله منتقل می‌نماید. (در بخشی که مسئولیت آن بر عهده دکتر رضایی (برادر محسن رضایی - دبیر مجمع تشخیص مصلحت و دستیار هاشمی رفسنجانی) می‌باشد برده می‌شود. نامبرده در 27/4/1378 به کلی سلامت خویش را باز می‌یابد اما به جهت اینکه از دفتر رهبری نماینده‌ای قصد دیدار با وی را داشته به جهت آنکه اعلام نموده بوده زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها بوده‌ام برگشت وی برای یکروز به تأخیر می‌افتد تا اینکه ناگاه در شامگاه 28/4/1378 نامبرده علیرغم اینکه سابقه بیماری قلبی نداشته دچار عارضه ایست قلبی می‌شود و در صبح 29/4/1378 فوت می‌نماید.
در همان زمان پس از اعلام خبر خودکشی سعید امامی بر اثر خوردن داروی نظافت کارشناسان بسیاری از جمله انجمن علوم آزمایشگاهی و خانم شیرین عبادی از جمله وکلای مقتولین اعلام نمودند که بر اساس آزمایشات بسیار و متعددی از داروهای نظافتی که در بازار ایران مورد استفاده استحمام کنندگان قرار می‌گیرد مشاهده شده که تماما" فاقد سم آرسنیک بوده و مهلک نیست. در ثانی چنانچه بر فرض هم که کشنده باشد باید امهاء و احشاء معده و روده را پاره نماید و علت مرگ خونریزی شدید داخلی باشد نه ایست قلبی.
بلکه ایست قلبی عارضه چیز دیگری است؛ آمپول هوا!به هر تقدیر باز تا نوبت بر عالیجناب سرخ‌پوش رسید باز طبق معمول به ناگاه با اتفاقی غیر منتظره مسیر پرونده تغییر یافت.نیازی ـ رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح روز شنبه 29/3/1378 خبر فوت سعید امامی را اعلام نمود و بدین ترتیب نام وی از پرونده کنار رفت و اوراق بازجویی‌هایش نیز نیز بطور کل از پرونده حذف گردید و متهم ردیف اول از سعید امامی به مصطفی کاظمی نزول نمود و این پرونده ملی که می‌توانست دست‌های پیدا و نهان مافیای قدرت و ثروت و ترور را در طول عمر جمهوری اسلامی بر ملا نماید به فراموشی سپرده شد
نظرات 2 + ارسال نظر
محمد چهارشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 07:29 ب.ظ http://www.ghalebkadeh.ir

سلام، جواب نظرم را خواندم ولی قانع کننده نبود!
لااقل سعی کنید از منابع اطلاعاتی خوب، چند تا را در سایت معرفی کنید شاید کسی استفاده برد.
ممنونم

باشه حتماً سعی میکنم منابع اطلاعاتی از همه طیف های سیاسی بهتون معرفی کنم.

محمد سه‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 06:50 ب.ظ http://www.ghalebkadeh.ir

ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد